![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در ایام اسارات
اشکـم به دریـا گـردیده واصل خون از دو چشمم ریزد به ساحل کآمـد به مـقـتل شـمـر سـیـهدل آوای غــم را مـن مـیشـنـیــدم در دست قاتل خـنـجر که دیدم زنجـیـر دل را تا من گـسـسـتم جــام بــلاهــا آمــد بـه دســتــم از هـسـتی خود من دل بـریـدم از اشک دیـده صد لالـه چـیدم در مـقـتل خـون تا که رسـیـدم ناگـه شـکـسـتـم نـاگـه خـمـیـدم افـتـاده شـورش در خلـق عـالم دارم دلـی در انــدوه و مــاتــم از تیغ گردون هر دو خـزانـیم چـون طـایــران بـیآشـیــانـیـم آیـد نـسـیـمـی از سـوی نـیــزه بـرده دلـم را گـلـبــوی نــیــزه من شعله دارم در سـینه اکنون خونین به حالم چشمان گردون
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر برادر
از روی نیزه بر من غمگین نظارهای حـرفی کـنـایـهای سـخـنی یا اشـارهای پلکی بزن که حال حرم روبه راه نیست کافی است بزم سوختگان را شرارهای سوسو بزن به سوی من ای سوی دیدهام در آسـمـان به جز تو نـدارم سـتارهای دسـتم نـمیرسـد به سـر نـیـزهات اگـر در دست زینب است گـریـبان پـارهای یک قـتـلگـاه رفـتی و صد قـتـلگاه من گـشـتم به هـر دیـار حـسـین دوبارهای چشمم کبود گشت و جدا از سرت نشد از بـحـر بـر کـنـار نـگـردد کـنـارهای با هر تکان نیزه تکان میخورد سرت جانا به گوش نیزه مگـر گـوشـوارهای جایش به روی صورت من درد میگرفت میخورد تا که بر رخ تو سنگ خارهای
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها در راه کوفه و شام
شبی که بر سر نی، ماه عـالـمآرا بود سـتم به حضرت آدم! چه آشکارا بود کدام خون جگر خورده در دل تاریخ به قدر زینب کـبری چنین شکـیبا بود تـمام آنچـه به آن شـکـل اتـفـاق افـتاد به چـشم زینب واقـعنگـر جـمـیلا بود همین کـنایه که تخـت یزید را لرزاند خـلاصۀ هـمۀ خـطـبههای شـیـوا بود به خون پاک شهیدان کـربلا، سوگـند در این مواجهه بیشک یزید رسوا بود نـهـال سـبـز و دم تـیـز تـیـشـۀ بـیـداد صدای دین مـحـمـد که واحـسیـنا بود لب فـرات، یل تـشـنهلب، ننـوشید آب که چشم خیمه، امیدش به دست سقّا بود گـنـاه سـرور آزادگـان در آن صحـرا به حاکمان ستم پیشه، گفتن «لا» بود به جای آب چرا تـیر؛ تیر زهـرآگـین به کام اصغر شیرخوارهاش گوارا بود؟ فرشتگـان همه گـریان، ظهر عاشورا زمین و دشت و دمن، اشک رود و دریا بود بدن بدن همه خونین و بیکفن، عریان بـه زیـر سُـم سـواران بیمـهـابـا بـود مصائبی که فـلک کرد قـسـمت زینب به چـشـم زیـنـبـیِ او، تـمـام زیـبا بود سری که دست یزیدش به خیزران میزد مگر نبود که رأس الحسین زهرا بود؟ غروب شام غریبان و آن خـرابۀ شام به ساحل دل زینب، چقدر غـوغا بود زبــان قـافـلـهسـالار نـیـنــوا در شــام بـرنـدهتـر ز لـب تـیـغ تـیـز اعـدا بود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
داد در راه حسینش اقتداری را که داشت شد خزان آهسته آهسته بهاری را که داشت مثل پروانه به دور شمع روی شاه گشت دور کعبه ساخت آن خط مداری را که داشت هـدیـهای از صبـر در راه ولی الله بـود بر تنش آن زخمهای بی شماری را که داشت خار را با خار دیگر میکشید از پای خود در میان پای زخمی آه خاری را که داشت روزها را روزه بود و کل شب را روضه دار با حسینش طی شده لیل و نهاری را که داشت کیست زینب باطنا نفس امام عصر خود داد در راه خودش دار و نداری را که داشت کیست زینب عـلم از چشم علی آموخته گاه حیران می نمود آموزگاری را که داشت لحظه ای خارج نشد از خط توحیدی خود با تمام حالت زار و نزاری را که داشت ما رأیت گفت و ظلمت شد دهانش دوخته قدرت تغییر دنیا با شعاری را که داشت؟ قــافـلـه ســالار حـق و پـیـشـران انـبـیـا غیر از او این نجمۀ دنباله داری را که داشت؟ لشکر زینب همه بر روی نی دل میبرند طاقت بازار و این نیزه سواری را که داشت؟ اعـتـبارش بود آغـوش حـسـین بن علی زیر سم اسب رفت آن اعتباری را که داشت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
عشق یعنی بیکرانی که کرانش زینب است عشق خورشید است اما آسمانش زینب است عشق یعنی آن ظهوری که شکوهش از علی است عشق یعنی آن نمازی که اذانش زینب است دین بجز حُب نیست یعنی که ستونش فاطمه است فاطمه آن بینشانی که نشانش زینب است قـبلهای دارد جـهـان با نامِ ایـوانِ نجـف در نجف دیدم که نقشِ آستانش زینب است حاء و سین و یا و نون و عین و شین و قاف اوست کاف و ها و یا و عین و صاد جانش زینب است کعبه است آن محملی که پردهدارش اکبر است کعبه است آن خیمهای که در میانش زینب است کربلا رود است و اقیانوس آرامش حسین کربلا منظومه است و کهکشانش زینب است شام چون خاک است و کاخش پیش او بر باد رفت کوفه چون کاه است تا کوهِ گرانش زینب است روی زانوی علمدار است نقـشِ پای او حضرتِ عباس میداند توانش زینب است آنکه آهش شد حسین و آنکه دادش شد حسن خوش بحالش که همیشه خانمانش زینب است هفت دفعه میدهد حق را به نام او قسم حضرت صاحب الزمان هم بر زبانش زینب است زیـنـبـیون سـرفـرازانِ قـیـامت میشوند سربلند است آنکه در محشر امانش زینب است *سوره مریم، آیه۱
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب ورود اهل بیت علیهم السلام در کوفه
مـیرونـد آزادگـان قــافـلـه در قــافـلـه از پـی آن قـافـلـه هـلـهـلـه در هـلـهـلـه کاروان در اشک و آه روی نی خورشید و ماه از قفا بر دست و پا سلـسله در سلـسله یک جهان رنج و بلا تهمت و سنگ جفا از پـی این کـاروان غـائـله در غـائـله کودکان خون جگر خسته از رنج سفر پـای آنـهـا غـرق خـون آبـلـه در آبـلـه بـاز پیـچـیـده به هم نـالـهها در نـالهها بر سـر بـازارها فـاصـلـه در فـاصـلـه بر دل دُخت عـلی میزند آتش به جان هر سخن در هر سخن هر گله در هر گله در میان کـوفیان خطبۀ زینب چه کرد کـز بـیـان آن فــتـاد ولـولـه در ولـولـه در اسارت برده آه عندلیب از عندلیب بال و پر بشکستهها چلچله در چلچـله «یاسر» از صبر و قرار میرسی در نزد یار باید اینجا داشتن حـوصله در حـوصله
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با برادر در خروج از کربلا
پس از توای گل پرپر، چگونه زنده بمانم ز بعـد داغ بـرادر، چگـونه زنده بمانم گره فـتاده بکارم، نمانـده بیتـو قـرارم ز داغت ای گل پرپر، چگونه زنده بمانم وجودت ای گل معبود، تمام هستی من بود تمام هستی خواهـر، چگونه زنده بمانم خزان شده چمن من، شهید بیکـفن من کنار این تن بیسر، چگونه زنده بمانم نه شمعی نه چراغی، نه غنچهای و نه باغی ز داغ اکبر و اصغر، چگونه زنده بمانم رسـیـده نـالـۀ مـادر، ز مقـتل تو برادر ز نـالـۀ دل مـادر، چگـونه زنـده بـمانم نه محرمی و نه یاری، نه احترام و وقاری میان قـوم ستـمـگر، چگونه زنده بمانم به تـازیـانه زنـنـدم ، ز کـربـلا ببـرندم من از فراق تو دیگر، چگونه زنده بمانم عدو ز کین گل زهرا، زده به نیزه سرت را به پای این سر اطهر، چگونه زنده بمانم توئی امام و امیرم، خـدا کند که بمیرم که بیتو ای مه انور، چگونه زنده بمانم وفایی از کرم من، بخوان حدیث غم من ز بعـد داغ بـرادر، چگـونه زنده بمانم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام در کوفه
در پــردۀ غـــم مـانـده آوای گـلـویـم زخـمی شده زیـر و بـم نـای گـلـویم هر چه نَفَس از سینه رفته برنگـشته بسته شده از بغـض، مجـرای گلویم معـلـوم شد از این نـفـسهای بُـریده یحـیـی شده روح مـسیـحـای گـلـویم خون شفق میجوشد از هُرم صدایم خـورشید میسوزد ز گـرمای گلویم حالا سه روزست این كه من لب تر نكردم از تشـنگی خـشكـیده رگهای گلویم از تـارهای صـوتیام چـیزی نمانده غـارت شـده انـگـار اجـزای گـلـویم معـراج، آمادهست میبـیـنم كه قـاتل سـر نـیـزه را آورده تا پـای گـلـویـم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب شهادت سیدالشهدا علیهالسلام در کوفه
داغـی عـمـیـق بـر دل بـاران گذاشتی ای آنکه تشـنه سـر به بیـابان گذاشتی از مال و خانـواده و از جان گذشتهای از مـال و خانـواده و از جـان گذاشتی باید شنید بر سرت آن شب چهها گذشت از نیـزهای که سر، به سر آن گذاشتی خـتـمی بـرای واژۀ انـسـان گـرفـتی و بر نـی بـنای خـوانـدن قـرآن گـذاشتی آئـیـنـۀ عــطـوفـت و تـیـغ حـمـاسـهای ما را در این معـادله حـیران گـذاشتی مهرت چگونه در دل ما جا گرفته است؟ باغیست این که در دل گلدان گذاشتی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امام زین العابدین علیهالسلام در کوفه
آمدم غـوغا کنم با صحبتم این کوفه را میزند بـرهم تـمامِ غـیرتم این کوفه را خطبهای خواندم صدایم مثلِ حیدر پُر طنین اضطراب انداختم با هیبتم این کوفه را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در کوفه
پشتِ دروازه رسیـدم حالتم تغـییر کرد کوفه بود و بیوفایی، غربتم تغییر کرد زیر و رو کردم تمامِ قلبها را با سخن این چنین شد که تمامِ هـیبتم تغییر کرد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با برادر در خروج از کربلا
تو را به غارت و غوغا سپردم و رفتم به اشـک دیـدۀ زهـرا سـپـردم و رفـتم بـرای بــردن عــمـامـۀ تـو دعــوا شـد تورا به آن همه دعـوا سـپـردم و رفتم هزار و نهصد و پنجاه زخم جسم تو را به آه و زاری طـاهـا سـپـردم و رفـتـم گـلـوی خشک و لب تـشـنه سپاه تو را به آه و حـسـرت دریـا سـپردم و رفـتم عزیز مادرم ازبس که قطعه قطعه شدی تو را به سـینـۀ صحـرا سپردم و رفتم تو مانـدی و تن خـونی و پیـکـر درهم تو را به اکـبـر و سـقـا سـپردم و رفتم کنار جسم تو جـبریل بال و پَـر میزد تـو را بـه عـالـم بـالا سـپـردم و رفـتـم تو را که میـوه قـلب عـلی و فاطـمهای غریب و بیکس و تنهـا سپردم و رفتم پس ازتو اهل حرم بیقرار و مضطر شد تو را به روضه و نجوا سپردم و رفتم به زور سیـلی و سـرنـیـزه میروم اما تو را به اشک و تـمـنا سـپردم و رفتم کـنار شمر و سنان رفـتم از کـنار تنت تـو را به نـیـزۀ اعـدا سـپـردم و رفـتـم دلم کـنار تو جا مـاند و میروم تا شام تو را به این دل شـیـدا سپـردم و رفـتم تویی که خـون خـدایی خـدا نگهـدارت تو را به خـالـق یـکـتا سـپـردم و رفـتم
: امتیاز
|
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با برادر در خروج از کربلا
سپردمت به غم و اشک و درد و آه حسین سپردمت به غروب و به قتلگاه حسین سـپـردمـت بـه دلِ مــادرم خـداحـافـظ سـپـردمت به شـب و نـورِ مـاه حـسین سپردمت به کمانها به تیرهای شکسته بـه جـایِ سـوخـتـۀ خـیـمـهگـاه حـسـین سپردمت به فراق و سپـردیَم به فـراق به گـریـههای یـتـیـمانِ بیپـنـاه حـسین سـپـردمـت به عـلـمـدارِ عـلـقـمه رفـتم ســپـردیَـم بـه هــزاران نگاه حــسـیـن به خـیزران سنان و به تازیـانـۀ شـمر سـپــردیَـم بـه مـغــیـلانِ راه حــسـیــن نشـسته خاک غـمت بر سرم خداحافظ بخـواب ای پــسـرِ مــادرم خـداحـافـظ
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در خروج از کربلا
ای زمین کـربـلا هـستی امـانـتدار من این امانت هست بی سر پیکر دلدار من در اسارت هستم و مینالم از درد فراق صد گره افتاده با هجران او در کار من
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با برادر در خروج از کربلا
قرآن ناطقم، که بریده است حنجـرت؟ خورشید ذره ذرۀ زینب چه شد سرت؟ ای کشتی نجات که در خون شناوری جـانـم فـدای پیـکـر در خون شناورت زخـم تـنت، ز زخـم دلـم بـیـشـتر بـود از بس که پاره پاره شده جسم اطهرت ای یوسف غریب، به تاراج رفته است پـیـراهــنـی کـه داد بـرای تـو مـادرت بنگر چگـونه اشک فـشاند سکـیـنهات آتش گـرفـتـهام، ز تـمـاشـای دخـتـرت ایـن خـاک را بـرای شـفـای دل هـمـه پُر کرده است عطر نفـسهای آخـرت تنگ غروب گشت ودل من گرفته است خـورشید من کجاست طلـوع منّـورت جسمت به روی خاک وسرت روی نیزه هاست باشم به قتلگاه، یا بروم در پی سرت؟ من مَحـرمی نـدارم و باید روم به شام دراین سفر تو باش به همراه خواهرت میگفت و میگریست «وفایی» که با دلم پَر میزنم حـسـین، به گـلـزار پرپرت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با برادر در خروج از کربلا
جلـوۀ روی تو بود، طـور منـاجات ما کـعـبۀ کـوی تو بود، قـبـلۀ حاجـات ما شـربـت دیـدار تـو، آب حـیـات هــمـه صحبت این ناکسان، مرگ مفاجات ما خرمن عمر عزیز، رفت به باد سـتـیز ز آتش بیداد سوخت، حاصل اوقات ما از تو نگـشتم جدا، در همهجا وز قضا تا به قـیـامت فـتـاد، دیـد و مـلاقـات ما بیتـو اگـر میروم، چـاره نـدارم ولی این همه دوری نبود، شرط مکافات ما وعــدۀ مـا و تـو در، بـزم یـزیـد پـلـیـد تا کنی از طشت زر، جلوه به میقات ما راه درازی به پیش، همسفران کینه کیش همّتی از پیـش، بیـش، بهر مهـمّات ما شمعصفت میروم، سوخته و اشکریز ای سر نـورانیات، شاهـد حـالات ما! بیتو نـشاید که ما، بـار به منـزل بریم یا که به سختی مگر، بارِ غـمِ دل بریم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
همه عمر در تباهی همه عمر غرق غفلت به دلم هزار غصه به دلم هزار حسرت پی کار خویش بودم پی کار من دویدی ز بزرگی تو شاها چه کنم من از خجالت چه زیان تو را که یک دم بغلت کنم عزیزم نظری که شام هجران برسد به صبح وصلت دل من گـرفـته آقا تو بـیا برس به دادم سحری تو یاد من کن که خوشم به این حمایت به هوای گـریههایم تو فقـط بمان برایم تو بسی برای نوکر به غریبهها چه حاجت نفسی که بیتو باشد برود که برنگردد به تو بسته است جانم ز نخست تا قیامت منِ کـربلا نـرفـته به خـودت امـیدوارم سفـرم به گردن تو، بنـما قـبول زحمت همه روضهها اگرچه زده آتشی به جانت به دلت دو صد شرر زد غم روضۀ اسارت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب عصر عاشورا شهادت سیدالشهدا علیهالسلام (زبانحال حضرت زینب)
آتش اگرچه صبح عطش پا گرفته بود تازه غـروب، معـركه بالا گـرفـته بود از سنگ كـینه سـیـنـه آئـیـنه چاك بود قرآن ورق ورق شده بر روی خاك بود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب عصر عاشورا و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
نشـسـته سـایهای از آفـتـاب بر رویش به روی شانۀ طوفان رهاست گیسویش ز دوردسـت سـواران دوبـاره میآیـند که بگذرند به اسبانِ خویش از رویش کجاست یوسفِ مجروحِ پیرهنچاکم؟ که بـاد از دلِ صحـرا میآورد بـویش کـسی بزرگتـر از امتـحانِ ابـراهـیـم کسی چونآن که به مذبح برید چاقویش نشسته است کنارش کسی که میگِرید کسی که دست گرفته به روی پهلویش هزار مرتبه پرسیدهام ز خود او کیست که این غریب نهادهاست سر به زانویش کسی در آن طرفِ دشتها نه معلوم است کـجـای حـادثـه افـتـاده است بـازویـش کسی که با لبِ خشک و ترکترک شدهاش نـشـسـتـه تیـر به زیـرِ کـمانِ ابـرویش کسیست وارثِ این دردها که چون کوه است عجب که کوه ز ماتم سپـید شد مویش عجب که کوه شده چون نسیم سرگردان که عشق میکِشد از هر طرف به هر سویش طلوع میکند اکنون به روی نیزه سری به روی شانۀ طوفان رهاست گیسویش
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر برادر
تـو آیــۀ والـفـجـری و خـون خـدایـی تو نـفـس مطـمـئـنهای، روح دعـایـی نـیـزه به نـیـزه زخم خورده بر تن تو هـر نـی درون پیـکـرت دارد نـوایی از بس که ذرّه ذرّه بودی مـاه پرسید ای آفـتـاب هـسـتـی زیـنب کـجـایـی؟ پیکر به روی خاک مانده سر به نیزه چـون آیـۀ مــقـطـعـه از هـم جــدایـی دیروز بر دوش نـبی بودی و امروز یحـیای بیسـر، بر سر سرنیـزههایی گرچه تو را دشمن برد منزل به منزل تـو سـاکـن بیت لـلـه کـرب و بـلایـی تا پُـر کـند عـطـر تو آفـاق جـهـان را مـثـل نـسـیـم صـبــح آزادی رهــایـی سوی تو میخواند نـماز غـربـتش را بر زینب خـود کـعـبه و قـبـلـهنـمـایی آرام سـازی با نگـاهی خـواهـرت را بـا دردهـای جــان زیـنـب آشــنــایـی وقتی که بغضی میفشارد حنجرش را دیگر قـلـم میافـتد از دست «وفایی«
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در شام غریبان
بعد از تو شور شام غـریبان برای من بغض گـلـو و اشک یتـیـمان برای من شمشیر و تیر و نیزه و خنجر برای تو در قـتـلگـاه پـیـکـر بـیجـان برای من قرآن بخوان به صوت دلارای هاشمی خـون گـلـوی قـاری قــرآن بـرای مـن در قــتــلـگـاه خـنـدۀ دشـمـن بـرای تـو در خـیـمـهگـاه دیـدۀ گـریـان بـرای من لبتشنه دست و پا زدی و دست و پا زدم عریان شدی و این دل ویران برای من وقتیکه پشت هم به سرت نیزه میزدند حال و هوای روضۀ هجران برای من رگهای نـا مـرتب و درهـم بـرای تو جمع اسیر بیسـر و سـامـان برای من خورشید خـیـمه از دل مقتل نظاره کن وقـت غـروب گریـۀ پـنـهـان برای من با بوسهای که سنگ جفا زد به صورتت سـوز و نـوا و آه فــراوان بــرای مـن همراه شمر و خولی و نامحرمان شدم ای وای ازین بلا غم دوران برای من سیـلی به روی غنچـۀ بـاغ تو میزنـند روی کـبـود لالـه و ریـحـان برای من تـو روی خـاک گـرم بیـابـان مقـطـعـه در بـین راه حـسـرت جانـان برای من
: امتیاز
|